برای پسرم که همه زندگیم
پسر گلم،عزیزتر از جانم،نفسم،دلبندم،دلم میخواهد از تو بنویسم از این روزها و لحظه هایی که با تو سپری میکنم لحظه ها و ثانیه هایی که متعلق به توست،هر چند شاید گویی دارم برای خودم مینویسم برای خودم که روزی کمرنگ خواهد شد تمام این صحنه های با تو بودن، برای دستان کوچکت که به طرفم داراز میکنی و مامان مامان میگی، وقتی از خواب بیدار میشی و با گریه سراغم میگیری ، وقتی با نگاه پاک و معصومانه ات عشق رو در وجودم زنده میکنی ، وقتی در آغوشم گریه سر میدی و آغوشم میشود مامن امن و راحتی برای تو چه لذتی میبرم من ..... دلم برای روزهایی تنگ خواهد شد که با اشتیاق میگویی مامان بغلم کن،و چه لحظه ناب و شیرینیست این لحظه ها و ثانیه ها وقتی دو دستت را دور گرد...
